ی چیکه فلسفی

Nafas Nafas 17 مرداد · Nafas ·

سلام 

این روزها قشنگ میگذره، خداروشکر احساس میکنم در مسیر رشدم...اما تا کجا و چقدر ظرفیت و موهبتش دارم نمیدونم! آینده چی میشه نمیدونم! صادقانه استرسم میگیرم بهش فکر که میکنم. اما تصمیمم اینه بسپر به خدا. دیگه بقیش به تو ربط نداره. خوب بد، خودش میدونه...

گاهی وقتا خیلی دوست دارم بمیرم و برم اونور. وقتی بهش فکر میکنم لبخند رو لبام میاد. ولی میدونم در واقعیت اکه بشه قطعا پا پس میکشم.😁 چرا؟ چمیدونم.

دوست دارم خدارو همه جا ببینم. دیگه آدما رو نبینم. خودم نبینم. ولی خیلی سخته، کاش ی راهنما داشتم که دقیقا سر موقعیت میومد و بهم میگفت الان چی کار بهتره..

فقط میدونم همه چی طبق نقشه خداس و خدا منو دوسم داره😍😘

شب جغدی

Nafas Nafas 7 مرداد · Nafas ·

سلام آقا من امشب خوابم میاد ولی خوابم نمیبره😴😄

نمیدونم چی بنویسم خیلی وقته چیزی از خودم ننوشتم تا کسی نخونه تا کسی ندونه تا کسی قضاوتم نکنه تا کسی با قضاوتش باهام رفتار ناراحت کننده نکنه...

هنوزم زندگی قشنگه...نفس کشیدن، ارامش، بودن در کنار آدم های خوب

سلام 

امروز مثل همیشه بیدار شدم برای نماز صبح، البته کمی دیرتر...نشد وضوبگیرم و تیمم کردم. بعد از نماز هم لباس هارا روی بند را آوردم داخل تا آفتاب نزده و رنگ پرشان نکرده. بعد هم در را باز گذاشته تا هوای خنک داخل شود و بخوابم. خوب بود...

نزدیک ظهر بیدار شدم، حس دوست نداشتنی بودن دارم. می‌دانم کخ این حس دروغ هست ولی من دارم...من باید با پیاده روی و معاشرت و انجام به موقع وظیفه هایم به خودم برسم و حس خوب تولید کنم. درست مثل دیروز که گربه دانشگاه را تصادفی دیدم و با عشق او را نوازش کردم...حس خوبی بود، انگار او هم دلتنگ بود. کاش من هم یک گربه ملوس برای خودم داشتم. اما من نیاز ب سر پناه و خانه دارم. باید برای آن پول جمع کنم و شاید خسیس بشوم.